کودک تشنه بود .لیوان شکسته ای را برداشت تا آب بخورد
مادر دوید و لیوان را گرفت تا کودکش آسیب نبیند.
کودک گریست و فریاد زد :دوستت ندارم
مادر لبخند زد و گفت اما من دوستت دارم
اشک های بنده اش را دید اما حاجت بنده اش را نداد
حاجتی که به ضرر او بود
بنده فریاد زد:خدایا!دیگر یادت نمی کنم
خدا لبخند زد و گفت: اما من همواره به یادت هستم

منبا:ویژه نامه سبک زندگی اسلامی
نظرات شما عزیزان: